هدیه به آشنا

ساخت وبلاگ
چه نویسم از این دشت پر از هرزه ی خا رچه بگویم ز بیدا د زمان وزبی رسمی یارعمربگذشت به طلاتم به خیالی که نباشد جز بادتیغه ی طلوع هرصبح مثل پتکی وزمان پرازغبارنزنم دم ز علم چون که نگاه‌م شرر تعصب استمانده ام حکم چه سان می دهد ان مصلحتی بهر حصارزیر آوارزمان تا به کجا صبر شود بالش منخون دل گشته خوراکش آنکه اندیشه فرازکردزبارره پر خوف امیدی به بلندای ستاره خواهد وحرف حسابیا دلی زاهل تبار آریایی همچو پیلتن که رود این ره تار هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 12:31

اینجا که منم سواد هیچ یاری نیستهمدم و .حوصله و احساس هیچ کاری نیستاینجا که منم زندگی از بن واهی استهر دم و ساعت و وقت روز وشبان هم خالی ایستفکر ثروت شده مالیخولیای این قومقدرت و زور وزرو جام بهر محکم کاری ایستمسخره کردن عوام پشت حکم باری روی سرخ فام دروغ وبت پرستی مشرب سالاری ایستاف بر آن دلق پس پرده روی وکله بافته رنگآره اینجا که منم مفت نیرزد دنیا بس ریا تکراری است هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 12:31